نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 32 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 32 بازدید ماه : 97 بازدید کل : 189555 تعداد مطالب : 371 تعداد نظرات : 2 تعداد آنلاین : 1
دیشب به خوابی اندرون
کو عمق آن هر دم فزون
می گفت هاتف بی گمان
از مستی و عشق و جنون
گفتم که بی شک با منش
پندی حکایت می کند
روزی فقیری با صفا
مستوره َ جود و سخا
نان اش به من تقدیم کرد
با نیک خویی و وفا
دانستم اندر دوستی
من را رعایت میکند
زآن پس بدیدم مست ، مست
مردی ، صراحی اش به دست
حالش گواهی میدهد
می خورده از جام الست
جامی به دستم میدهد
من را سقایت کند
آن سو ترک مردی وزین
آنی از آن ، گاهی از این
از روزگار بی وفا
چون غصه دار است و حزین
اندوه خود را با خدا
گویی روایت می کند
جایی دگر مردی دو رو
پست و دنی ، بی آبرو
در خون پاک عاشقان
دستان خود کرده فرو
بی اعتنا بر عاقبت
دائم جنایت می کند
دیدم پلیدی تیره فش
درچهره او غل وغش
بر مردمان بد می کند
با کینه و حقد و عطش
گاهی بگوید ناسزا
یکدم سعایت می کند
پند است این ای جان جان
خواهی اگر امن و امان
دوری گزین از کار بد
نیکو بزی ، نیکو بمان
گر حاصلت نیکی بود
عالم دعایت می کند
القصه در این انجمن
دادم ، من از پندی سخن
خواهی بگیریدش به جان
یا بر بکوبیدش به خن
من گفتمش بی ادعا
حتما” کفایت می کند
کد را وارد نمایید:
عضو شوید
عضویت سریع